- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال عبدالله بن الحسن با عمو علیهم السلام
صبـر كن پـای گـلوی تو ذبیحت باشم صورتم غرقۀ خون شد كه شبیهت باشم ذكـر الـغـوث بـریــده ز لـبـت مـیآیـد سعی كـن تـشنۀ اذكـار صریحت باشم آمـدم بـاز بـخـنـدی و بـگـویی پـسـرم كُـشته و مـردۀ لـبخـنـد مـلیـحـت بـاشم دست من رفت نشد سینه زنت باشم حیف دم دهـم تـا دم گـودال مـسیحـت بـاشـم ماندهام مات كه با سنگ تو را زد چه كنم خـون زخـم سر تو بـند نیـامد چه كـنم خرمن مـوی تو در پنجـۀ دشمن دیـدم عمه این صحنه ندیده است ولی من دیدم دور تا دور تو از بغض حرامی پُر بود پـیكـرت را هـدف نـیـزه و آهـن دیـدم سر تـقـسیـم غـنـائم چـقـدر دعـوا بـود دزدی و غـارت عمامه و جوشن دیدم شمر بیخـیر تو را از بغـلم كرد جـدا پشت و رو كرد تو را لحظۀ مردن دیدم زیر لب آه كـشیدی و پُـر از درد شدم سهـم از درد تنت بـردهام و مـرد شدم
: امتیاز
|
مدح و شهادت عبدالله بن الحسن علیه السلام
اگر که رعیت ارباب رعیت حسن است بدست سینه زنان برگ دعوت حسن است بساط گریۀ هیئت ز برکت حسن است تـمـام مـاه محـرم روایـت حـسن است حسیـنـیۀ حسنـیه ست خـانۀ دل ماست مقام صلح حسن همطراز عاشوراست سپـرده دست حسیـنـش اگر پسرها را برای معـرکـهها نـذر کـرده سرها را چه بهـتر است نبـنـدند این گـذرها را که شرمسار نسازند خـون جگرها را به دست های عـقیله ست دست عبدالله امـیـد کـل قـبـیـلـه ست دسـت عـبـدلله به سن و سال کمش غیرت حسن دارد خـلاصهای ز کـرامات پـنج تـن دارد عجیب حال و هوایی جمل شکن دارد کـفن برای چه وقـتی که پیـرهن دارد نـگـاه میکـنـد از تـل تـمـام قـائـلـه را شنیده از سوی میدان صدای هلهله را دوید و دیـد به مقـتل سر و صدا مانده عموی بی کفنش زیر دست و پا مانده هزارو نهصد و پـنجاه زخـم جا مانده چـقـدر میـزنـد او را سـنـان وا مـانـده عموش در ته گودال پاره پاره تن است برای غارت پیراهنش بزن بزن است کسی نشسته به سینه که خنجری بکشد به قصد قرب به رگهای حنجری بکشد درست در جلوی چشم خواهری بکشد نـشد حـسین نـفـس های آخـری بکـشد رسیـد سیـنـه زنـان لا افـارق الـعـمـی سـپـاه کـوفـه بـدان لا افـارق الـعــمـی کشید دست خودش را سپر درست کند سپـر برای عـمـو نه پـدر درست کـند پـناه بـر بـدنـی محـتـضر درست کـند به گریه مرهم چـشمان تر درست کند دوباره حرمله با یک سه شعبه بلوا کرد یـتـیـم را به روی سیـنـه پـدر جا کرد
: امتیاز
|
زبانحال عبدالله بن الحسن با عمو علیهم السلام
عمـّه ببین دورِ عـمـویم را گرفـتـند راهِ نَـفـَس هـای گـلـویم را گـرفـتـند دیگـر مـیانِ خـیـمههـا جـایی نـدارم او کـه نـبـاشـد بـاز بـابـایـی نــدارم عمّه حلالم کُن عـمو تـنهاست، رفتم اینکه زمین خورده گُل زهراست رفتم با گریه میآیم به سویِ تو عمو جان پنجه گِرِه خورده به مویِ تو عمو جان دسـتـم اگـر اُفـتـاد مـثـلِ پـهــلــوانـم قـدری شبـیـه روضۀ قـامت کـمانـم جان داده رویِ سینهات سربازِ آخر پـیچـیده در گـودال بویِ یاس مـادر من میروم تا آتـشِ معـجـر نـبـیـنـم رویِ کـبــودِ غـنـچـۀ کـوثـر نـبـیـنم من میروم تا که نـبـیـنم بی بـهـانـه شــلّاق میگـیـرد بـه پـایِ نـازدانـه من میروم قبل از غروبِ قتل وُ غارت قبل از کبودی وُ کتک ها وُ جِسارت من میروم پیش از هجومِ قومِ نیرنگ باید سرِ من بشکند بَر نیزه با سنگ من میروم تا معـنی احـساس بـاشم بَر روی نِی پـشتِ سَر عـباس باشم من میروم تا ساربان انگشترت را غارت نـکرده پیـشِ چشـمِ آلِ طاهـا من میروم تا با حسن نـدبه بخوانم چـشم انـتـظارِ صاحب کعـبه بـمانـم
: امتیاز
|
سبک های سقائی شهادت حضرت قاسم علیه السلام
پخش سبک ۳ (به سبک: دل تو را من اگر شکستم) بـهـار عـمـر تو گـشـتـه خـزان بـه خون نشستی در این بیابان به خاک میدان؛ چو دُر غلطان ز نــاکــســان قــاسـم جــوانــم ************* بند دوّم ************* عـروس مـرگـت، به ناگهـانی گرفت و در بر، به نـوجـوانی نـشـد نـصیـبِ، تـو کـامـرانـی در ایـن جـهـان قــاسـم جـوانـم **شعر از: محمد مسکین** ***************************************** قـاسـم ای، گـلِ زهـرا، سلـیـلِ یـاسـین (۲) چه کـنم دیگـر؟ به بـَرَم آخـر، تو شدی پرپر، زِ جفایِ گلچین (۲) *********** بند دوّم *********** بعد از تو، شدم تنها، به حالِ غـمگـین (۲) ای مـهِ اَنـوَر، نوگـلِ اَحـمر، تو شدی پرپر، زِ جـفایِ گـلچین (۲) **شعر از: محمد رنگچیان** ***************************************** پخش سبک۶ (به سبک: حر عبدم، جانثار تو) قاســمـم ای، مـاه انــورم (۲) خـفـتـهای چـرا، در بـرابـرم؟ در زمـیـنِ کـربــلا ** قـسـمـتت شده عــزا ** قـاسمِ من، قـاسمِ من(۲) ************* بند دوّم ************* نـوگـلِ از، کـیـنه پـرپـرم (۲) اربـاً اربــا، هـمـچـو اکــبـرم ای نـگارِ مه لـقـا ** یـادگــار مجــتـــبـی ** قـاسـمِ من، قـاسـمِ من (۲) **شعر از: مجرد همدانی** ***************************************** پخش سبک ۷ (به سبک: با وفا عـلمدار لـشکرم) قـاســم ای گـل بـاغ مـجـتــبـی نـو گـلی ز گـلـزار مـرتـضـی دگر قـاسـمـم گـشته ام غـریب که از دل مرا می رود شکـیب ************* بند دوّم ************* ای جــوان نــاکـام مـــه لــقـــا می کـنـد عـمـو بـهـر تـو دعـا تـــوئـــی یـــادگـــار بـــرادرم شدی غـرق خـون در بـرابـرم **شعر از: محمد رنگچیان** ***************************************** پخش سبک۱۱ (به سبک: ای ابالـفـضل، ای برادر) از غـم تو، گـشته مـاتم (۲) خـیـمهگـاهـت، حـجـلـۀ غــم تـازه جـوان، قـاسـم گـل پـیـرهـنـی تـو روشنی چـشم حسین و حـسنی تو (۲) *********** بند دوّم *********** غرق در خون، کربلایی (۲) نــور چــشــم مــجـتـبــایــی خـفـته به خـون، تشنه لب بیکـفـنی تو روشنی چـشم حسین و حـسنی تو (۲) **شعر از: مجرد همدانی** ***************************************** پخش سبک ۱۳ (به سبک: ای غـنچۀ احمـر، آخـر) « زد قــاســـمـم فـریـاد، ای داد در خاک و خون غلطان، ای جان» (۲) ای نــوگـلِ بــاغ مـجـتـبـی، یــاس کــربـلا در یاری از قرآن، جان کردهای قربان (۲) *********** بند دوّم *********** «این قــامـتِ شــمــشـاد، افــتـاد در عـرصۀ میدان، اینسان» (۲) گـشـتـم بـه داغِ تـو مـبـتـلا، بـا غــم و نــوا از مـاتـم هـجـران، شـد مـادرت نـالان (۲) **شعر از: محمد رنگچیان** ***************************************** پخش سبک ۱۸ حضرت قاسم قـاسـمـم (۲) مـن یــادگــار مــجــتــبـایـم دلاورِ کـرب و بــلایـم (۲) آه، بـیا عـمو بـرس به دادم بـبین که از فَرَس فُـتادم (۲) جانِ عـمو «عـمو حسین عـمو حسین جان(۲)» ********** بند دوّم ********* یـتـیــمـم (۲) لالــۀ دشــت نـــیـــنـــوایــم پژمرده از جور و جفایم (۲) آه، اگـر که من بـابـا نـدارم بر دامنِ تو جان سپارم (۲) جانِ عـمو «عـمو حسین عـمو حسین جان(۲)» **شعر از: محمد رنگچیان** ***************************************** پخش سبک ۲۰ (به سبک: ای شـِبـهِ رویِ طاها) ای قــــاســــم دلاور (۲) ای نـــو گـــل بـــــــرادر پـژمرده ای تو دیگـر(۲) از جــور قـــوم کــافـــر قــــاســم گـــل پـــرپـــر قــــاســـم مـــــه انـــــور ********** بند دوّم ********* در گـلـشـن پـیـمـبـر (۲) در لالــه زار حـــیــــدر شـد تــوتــیــا تـن تـو(۲) داغـــت بــــه دل زد آذر قــــاســم گـــل پـــرپـــر قــــاســـم مـــــه انـــــور **شعر از: محمد رنگچیان** ***************************************** پخش سبک ۲۳ ( به سبک: دو جانـباز نازنـین) به دشـتِ کـرب و بـلا، ای خـدا، نـورِ دلِ مـجـتــبـی (۲) مگـر که باشد روا، از جـفـا، زنـد به خون دست و پا (۲) ********** بند دوّم ********* از داغ قــاســم بـه پـا، شـد عــزا، از کـیــنـۀ اشــقــیـا (۲) در راهِ دیــن شـد فــدا، از وفـا، بـه عــرصـۀ نـیــنـوا (۲) **شعر از: مجرد همدانی** ***************************************** پخش سبک ۲۹ ( به سبک: دو عزیزنازنـین) قـاسـم آن گــل ولا(۲) از جــفـــای اشــقــیــا پـارهپـاره تـن چو شد زد صدا عـمـو بیا (۲) «چون کند بر او نظر خیزد از دلش شرر»(۲) ********** بند دوّم ********* شـد فـدا بـه کـربلا(۲) یـــادگـار مــجــتــبــی از غـمـش نگر حسین قد کمان شد از جفا(۲) «چون کند بر او نظر خیزد از دلش شرر»(۲) **شعر از: ناصر زارعی** ***************************************** پخش سبک ۳۷ ( به سبک: بـه کربـلا شـد امشب) پـور حـسن در میـدان زِ جورِ گردون، به حالِ محزون، به کامِ عطشان، عمو حسین جان قــاسـم فـروغِ ایــمـان فتاده در خون، به دشت و هامون، به خاکِ میدان، عمو حسین جان ********** بند دوّم ********* شدی به خونت غلطان امـیـد مـادر، بـدون یـاور، به قـلـبِ سـوزان، تـو داده ای جان تــوئـی فـــدای قــرآن بـه دیــدۀ تـر، دلِ پُـر آذر، چـو مــاهِ تـابـان، تـو داده ای جان **شعر از: مجرد همدانی** ***************************************** پخش سبک ۴۰ (به سبک: روم دگـر ز کوی تو) بگـو صبا به مـجـتـبی بـیـا دمـی بـه کـربــلا به لاله زار مصطـفی به قـاسـمت نـظـر نـما ببـین چـسـان فـدا شده سر از تنـش جـدا شده ********** بند دوّم ********* صدا زد ای عـمـو بـیا که محـشری شـده بـپا ببین که قـاسم از جـفـا تـنـش شده چو تـوتـیـا ز داغ او به خـیـمههـا هـمه گـرفـتـهانـد عـزا **شعر از: ناصر زارعی** ***************************************** پخش سبک ۴۱ ( به سبک: جسم شه دین روی خاک گرم میدان) دیگر شده بر قاسمت نوبت عموجان آمادۀ جانـبازیام رخصت عموجان تا هـمـچـو یـاران در راه قـــــــرآن با خصم دون جنگم چو با قوّت عموجان گردم فـدائیّ تو با غـیرت عـموجان ********** بند دوّم ********** قاسم رود میدان اگرچه نوجوان بود الموت احلی من عـسل ذکر زبان بود چون شیر مـردان در رزم مــیــدان آئـینهدار مجـتـبی در این جهان بود نجمه درون خیمهها مرثیهخوان بود ********** بند سوّم ********** در آخرین لحظه عمو کردم صدایت دیگر بـیا بـر نعـش پـور مجـتـبایت آه ای عـمـو جـان بـنـمـا تو غـفـران ای کاش صد جـان داشتم آقا برایت دلخوش از آنم ای عمو گشتم فدایت ********** بند چهار ********** ای قـاسـمم شرمـندهام یـاری نـدارم با این تن صد پاره رفـتی از کـنارم با چـشـم گــریـان افـتـان و خـیـزان تنها در آغـوشت کـشم ای گلعـذارم جـسمت کـنار جسم اکـبر میگـذارم **شعر از: ناصر زارعی** ***************************************** پخش سبک ۴۴ ( به سبک: حسین جان حُرِّ نالانم) نـهـالِ بـاغِ پـیـغـمـبـر (۲) گــرفـــتــه اذن از مـــادر کـفـن پـوشیـده در پـیـکـر عـزیـزِ مجـتـبی قـاسم (۲) ********** بند دوّم ********* نماید با سر و جانش (۲) حـمایت از عـمـو جـانـش حسین جانست و جانانـش عـزیـزِ مجـتـبی قـاسم (۲) **شعر از: محمد مسکین** ***************************************** رخصتی از راهِ وفا ای عمو جان فدایت (۲) تا که شوم غرقه به خون در صفِ کربلایت با تن صد چاک ز میدان نمایم صدایت ای گلِ بشکفتۀ سرسبزِ باغِ ولایت (۲) ********** بند دوّم ********* قاسمِ گلگون کفن ای شمعِ بزمِ هدایت (۲) پاره بدن در یم خون، از چه گشته سرایت سوزم از اینکه نبود جرعه آبی برایت ای گلِ بشکفتۀ سرسبزِ باغِ ولایت (۲) **شعر از: محمد مسکین**
: امتیاز
|
مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها
در مـیان این قـبـیـله ما گـدای زینـبـیم ما حسیـنـیون همیشه زیر پـای زینـبیم زندگیاش را سراسر وقف محبوبش نمود گریه کنهای غم و درد و بلای زینبیم گر حسینی گشتهایم از زحمت بسیار اوست ما همه مـمنون تـیغ خـطبههای زینبیم ماجرای کربلا را یک تنه جمعش نمود زیـر دین انـقـلاب و ماجـرای زینـبـیم دشمنش حتی میان بزم عیش و نوش گفت: طیب الله ما شگفت از این وفای زینبیم این علامت ها همه روز قیامت شاهداند تا نفس در سینه بوده در عزای زینبیم کارو بار روز محشر دست دخت مرتضاست ما قـیامت هم خـدایی در ثـنای زینـبیم کـربلای ما همه دست عـقـیله میرسد اربعـیـن ما زائر کـرب وبلای زینـبیم
: امتیاز
|
مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها
شیعه دارد آبرو زیرا دلش با زینب است آبـرودار حـقـیقی در دو دنیا زینب است راه ما راه حسین و مقصد ما کربلاست افـتخار و اعـتـبار مکـتب ما زینب است با وقار و با صلابت کن صدایت را بلند چون که رمز اقتدار ما دم یا زینب است چشم او غیر حسین ابن علی چیزی ندید روشنی ما رأیت الا جـمیـلا زینب است هالهای از نور دورش را همیشه میگرفت آری آن مستورۀ دور از تماشا زینب است آنکه از حجب و حیا و پاکی و شرم و عفاف سایهاش را هم ندید همسایه حتی زینب است خم به ابرویش نیاورده است در طوفان غم آنکه صبر از دست او پشتش شده تا زینب است آنکه با آن خطبۀ غرّای خود یکباره کرد مردمان کوفه را گریان و رسوا زینب است حجت خلق خدا را با وجودش حفظ کرد آنکه با احیاگریاش کرده غوغا زینب است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ سیدالشهدا علیه السلام ( مناجات اول جلسه)
هر چند که از داغ تو مرثیه به دوشم یک آهِ عـزا را به دو عـالـم نـفـروشم مـن طـایـر قـدسـم به زمیـن آمـدهام تا از برکۀ انـدوه تو یک جـرعـه بنوشم شور تو شعوری به من آموخت که تا مرگ در بزم غمت کم نشود جوش و خروشم بـا روی سـیــاه آمــدهام نــوکــری تـو لطف تو به من گفت که چون جون بکوشم عمری است که روی لب من نام "حسین" است ذکری به جز این ذکر نرفته است به گوشم بر تو نکـنم گـریه کم از مـرغ هـوایـم در سوگ تو ضجّه نزنم کم ز وحوشم ای کاش به جای کفن ای بیکفن ارباب پـیـراهـن مـشکـی عـزای تـو بـپـوشـم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت فرزندانش
وقتی کسی ز جان خودش دست میکشد از هستی و جهان خودش دست میکشد وقتی که آفـتاب دلـش میکـند غـروب از مـاه آسـمان خـودش دست میکـشد یـادش میان خـلق خـدا میشود عـزیز هرکس که از نشان خودش دست میکشد وقتی که صحبت ازغم و داغ حسین شد زینب ز کودکان خودش دست میکشد کـرده فــدا هــسـتـی خـود در ره امــام بـاشـد زبـانحـال وی، ایـنـچـنـیـن کـلام ایـنـان در آسـمـان بـلـنـدت کـبـوتـرنـد نـام تو میبـرند به هـرجا که میپـرند شرمـنـدهام که بیـشتـر از این نـداشـتم این کودکان تـمـامیِ هـستی خـواهرند در قـلـبـشان عـزای جـوانت گرفـتهاند در راه تو فـدایـی و قـربان اصـغـرنـد شمـشـیرشان مـیان کـمر بـرق میزند شاگرد درس رزم عـلـمـدار لـشکـرند خون علی میان رگ این دو کودک است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت فرزندانش
وقتی که در دور و برت لشگر نباشد وقـتی بـرایت یک نـفـر یـاور نباشد وقتی که هَل مِن ناصر تو بیجواب است وقتی که شرم از سبط پیغمبر نباشد خواهر اگر جان را نریزد زیر پایت دیگر به جان تو قـسم خواهر نباشد باید که قـربانی شوند این دو جـوانم باور بکن راهی از این بهـتر نباشد وقـتی که عـبـدالله هـم داده رضایت عـذری نمانـده صحـبتی آخـر نباشد وقتی وهب را مـادرش تقـدیم کرده از یک مسیحی خواهرت کمتر نباشد بگـذار تا کامل شود عشق من و تو بـگـذار بیـن ما کـسِ دیـگـر نـبـاشد کاری بکن ای هستی ام در روز محشر تا خواهـرت شرمنده از مادر نباشد من هرچه را دارم اگر ریزم به پایت جبران یک موی علی اصغر نباشد هـستـنـد اولاد من، اما خـون ایـنهـا رنگین تر از خـون علی اکبر نباشد گفتی همیشه خواهرت را دوست داری حـالا نـبـایـد روی حـرفـش نـه بـیاری از غـربتت مـولا خبر دارند هر دو بر حال امروزت نظر دارند هر دو تنهاییات اینجا درآورد اشکشان را از غصهات چشمان تر دارند هر دو پوشانـدهام بر تن لـباس رزمشان را بنگر چه تیغی بر کمر دارند هر دو من که حریف بیقراری شان نبودم شـور عجـیبی بین سر دارند هر دو از بسکه شوق پَر زدن تا دوست دارند بر تن به جای دست پَر دارند هر دو از نسل ابراهـیم و اسماعـیل هستند در دستشان تیر و تبر دارند هر دو وقت رجز خواندن شبیه شیر هستند وای از دمی که نیزه بردارند هر دو مانند خـورشیدند و آتش میفـشانـند شیران جنگـند و شرر دارند هر دو با خـونشان آمیـخـته شور شجـاعت مانـند عـبـاست جـگـر دارند هر دو بگـذار اینها سـوی میـدان پـر بگـیرند من راضیام هر دو به پای تو بمیرند
: امتیاز
|
شهادت فرزندان عبدالله بن جعفر و حضرت زینب سلام الله علیها
حاجیان چون یک به یک پرپر شدند در منـای عـاشقی بیسر شدند نـوبـت پــرواز اهــل راز شـد مـادری با کودکان دمـساز شد رازهـایی بهـرشان افـشا نـمود بـالـهـای بـلـبـلان را وا نـمـود کهای گرامی یاوران احیا شوید بـال بگـشایید و بر بـالا شـوید اذن گـیرید از شه صاحب ولا عـشـق را سازید اینجا بر مـلا نوگـلانـش راهی صحرا شدند دست بر دامـان آن لـیـلا شدند از همان راهی که مادر گفته بود باز شد با شه ره گفت و شنود کهای جهانی حاجی طوف سرت اذن فـرما جان زهـرا مـادرت مـا دو تا یـار سـرافـراز تـوأیم تیغ بر کف هر دو سرباز توأیم کن نظر اینجا کفن پوش آمدیم مست از جام تو مدهوش آمدیم اشک ریزان شه گل لب را گشود راه را بر نـوغـزالان وا نمود سوی میدان هر دو گل راهی شدند راهـیِ سیـر الی الـلهـی شـدنـد تیغ بر کف از یمین و از یسار بر دل دشمن زدند از شوق یار ناگهان باد خـزانی پـر گـشـود برگهـای شاخه گـلهـا را ربـود دست گلچین دامن گل را گرفت شعـلهها دامان بلـبـل را گرفت باز شد بـازار حُسن و دلـبری شـد جـمال یـاسـهـا نـیـلـوفـری شاه آمد هر دو را در بر گرفت یاسها را زیر بال و پر گرفت شد روان از قـتلگـاه عـرشیان تا به سـوی خـیـمـۀ افـلاکـیـان گفت زینب دوستان کاری کنید »یاورم را یاوران یاری کنید« میروم دور از رخش در خیمه گاه تـا نـبـیـنـم مـاه را لـبــریــز آه شکر من هم هدیهای دادم بر او خـون طفـلانم به من شد آبـرو گـر که صد اولاد دیگـر داشتم یا که صـد سـرو دلاور داشـتم جمله را میکردم از جان فانیاش خویش را هم میکنم قربانیاش یا حسین ای تـشنـه کام کـربلا کـشـتـی تـوحـیـد ای نـوح بـلا هـستی خـواهـر فـدایت دلـبـرم ای امام بیمعـیـن ای سـرورم گر چه در فکر جدایی از منی روح من فکـر جـدایی از تـنی ای تـمـام روح من از تن مرو هستی من را بگیر بیمن مرو
: امتیاز
|
سبک های سقائی شهادت فرزندان حضرت زینب و عبدالله بن جعفر
پخش سبک ۳ (به سبک: دل تو را من اگر شکستم) دو برگ نو رس دو ماه تابـان بـه امـر مـادر، در آن بـیابـان کفن به تن بهـر جنگ عـدوان شدند عرضه، به شاه عطشان ************* بند دوّم ************* امـام بـر حـق، حـسـیـن زهـرا داد اذن مـیدان بر این دو دریا مــادر بـه خـیــمـه دارد تـمـنّـا کـنـد قـبـول از، بـرای مـیـدان شعر از محمد مسکین ******************************************** پخش سبک ۴ (به سبک: کنار علقمه محشر به پا شد) الهـی کـن نـظـر بر حـال زینب خـزان شـد گـلـشن آمـال زیـنـب برای دین حـق عـون و مـحـمـد به میدان می رود اطـفـال زینب دل مــا شــد هـــوائــی شــده وقــت جــدائــی رســــد آوای زهـــــرا بــیــا مــادر کـجــائـی بــرای لالـه هـایت کـن دعــائـی *********************** فــتــاده بــر دل زیـنـب شــراره بریـزد از دو چـشـمانـش ستـاره نظـاره میکـند با قـلب پـر خـون که جـسم پاکـشان شد پـاره پـاره نــوا آمـــد ز مـــیــدان بـیا دائی حـسـین جان بـگـیـر ایـن گـاه آخــر سـر مــا را بـه دامـان شـدیـم آخـر فــدای دیـن و قــرآن *********************** دوبـاره سیـنـه ها مـاتـم سـرا شد دوباره خـیـمه ها غرق عزا شد کــنـار پـیـکـر عــون و مـحـمـد دوبـاره محـشـر کـبـری بـپا شـد یـکـی در دسـت سـقـا یکی در دسـت مــولا یـکـی آغـوش حـیــدر یکـی آغــوش زهــرا کـند این صحـنـه را زینب تـمـاشـا *********************** بـرادر جـان فـدای گـریه هـایت حسین گـریه نکن زینب فـدایت اگرچه لاله هایم غرقه خون شد فـدای تـار مــوی بـچــه هـایـت شوم قـربـان سـرت را عـــلـــی اکــبــرت را بـیـا خـواهــر بـبـوسـد گـلــوی اطــهــرت را مـبـر بـا خـود دگـر انگـشـتـرت را شعر از: مهدی مددی ******************************************** پخش سبک ۵ ( به سبک : قاسم ای، گل زهرا، سلیل یاسین) برادر؛ ز هجـرانت، شوم جان بر لب (۲) چه کـنـد فـردا؟ بعـد تو جـانا، که شود تنهـا، به بیـابـان زیـنب(۲) *********** بند دوّم *********** همچون تو، عزیزانت، به ذکر یا رب (۲) ز عطش دلخون، شده در هامون، به دل محزون، همه گریان امشب(۲) **شعر از: مجرد همدانی** ******************************************** یا اَخا بنگر این دو پسرم، نورِ بصرم (۲) کن قبول از من دو نو ثمرم، قرصِ قمرم غـربـتـت دیـگـر، مـیزنـد آذر، هـر زمـان بر جـگـرم ای جانِ خواهر، با دو چشمِ تر، از غمت نوحه گرم (۲) *************** بند دوّم *************** جان بر کف بهرِ فرمانِ توأند، قربانِ توأند (۲) سربازِ عهد و پیمانِ توأند، چون جانِ توأند دو گـلِ اَحـمـر، دو مَــهِ اَنــور، ایـن دو نـیـکــو سیـَـرم ای جانِ خواهر، با دو چشمِ تر، از غمت نوحهگرم (۲) **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** پخش سبک ۲۰ ( به سبک: ای شبهِ رویِ طاها) آوردهام دو قـــــربـــــان بـرایِ حـفــظ قــرآن (۲) بـنـمـا قــبـول تـو از مـن این هدیه را حسین جان (۲) «مـظـلـوم، بـرادر جــان مظلوم، برادر جان»(۲) ********** بند دوّم ********* طـاقـت نـدارنـد ای جـان این دو در این بیابان (۲) جـان در رهـت سـپـارنـد بر رویِ خاکِ میدان (۲) «مـظـلـوم، بـرادر جــان مظلوم، برادر جان»(۲) **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** پخش سبک ۲۲ (به سبک: من آنم که ره را به رویِ تو بستم) حسین جان برادر ببـین حـالِ زارم الا جـان خـواهـر سخـن با تـو دارم بـه جـز کـودکـانـم سـپــاهـی نـدارم که سـازم فـدایِ تو ای جـانِ زیـنب ********** بند دوّم ********* دو لالـه زِ گـلـزارِ خــتـمِ رســولان بـرای دفـاع از تـو و دیـن و قـرآن مهـیّـایِ جـانـبازی ای جانِ جـانـان به قـربـانِ رویـت عـزیـزانِ زیـنب **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** دو جانـباز نازنـین، مه جـبـین، که چون جان زیـنـبـند (۲) از بانگ هل من معـین، دل غـمین، عزیزان زیـنـبـند (۲) ********** بند دوّم ********* دو نـوگـل بـاغ دیـن، بـا یـقــیـن، ســربـازان زیـنـبـنـد (۲) عـترت زار و حزیـن، این چنـیـن، پـریـشـان زیـنبـنـد (۲) **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** از خسرو دین یارب (۲) رخـصـت طـلــبـد زیـنب از بــهــر عـــزیـــزانـش دو نــو گــل خــنـــدانـش مولا یا حسین مظلوم (۲) ********** بند دوّم ********** آمــادۀ جــانـــبــازی (۲) در راه ســـــرافـــــرازی گــردیـــده جـــوانـــانــش دو شــمــع شـبــسـتـانـش مولا یا حسین مظلوم (۲) **شعر از: مجرد همدانی** ******************************************** پخش سبک ۳۷ ( به سبک: ز کربلا شد امشب ) دو شـیـر مـرد دوران به راهِ جـانـان، نـمـا تو قـربـان، عـزیزِ مـادر، حـسیـن برادر رسیده وقـت هـجـران زِ جـورِ عـدوان، در این بیابـان، به دیـدۀ تـر، حـسین بـرادر ********** بند دوّم ********* بــده تــو اذن مـیــدان در این بیـابـان، زِ راهِ احسان، عـزیز داور، نگر به خـواهـر که زد بـه قـلـبِ آنـان غمِ جوانان، شراره اینسان، به حال مضطر، نگـر به خواهر **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** پخش سبک ۳۸ ( به سبک: ابوفـاضل ای میرِ لـشکر) عــزیــزان زیـنـب بـــرادر (۲) فـــدای تــو ای جــانِ خــواهــر به کـرب و بـلا ایـن دو قـربـان بُـوَد هـدیـه از نـسل جـعـفـر (۲) ********** بند دوّم ********* ببـین در رهت جان نـثـاریم (۲) پــیِ یـــاریـت بـــی قــــراریـــم بــه جـز یـــاری دیــن و قــرآن تــمــنـّای دیــگــر نــداریــم (۲) **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** حسین جان برادر بـبـین حالِ زارم ایا جـان خـواهـر سخـن بـا تو دارم بـه جـز کـودکـانـم سـپــاهـی نـدارم که سازم فدایِ تو ای جانِ زینب(۲) ********** بند دوّم ********* دو لالـه زِ گـلـزارِ خــتـمِ رســولان بـرای دفـاع از تـو و دیـن و قـرآن مهـیّـایِ جـانـبـازی ای جانِ جـانـان به قربانِ رویت عزیزانِ زیـنب(۲) **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** پخش سبک ۴۰ ( به سبک: روم دگـر ز کـوی تو ) حـسـیــنـم ای بــرادرم گــل ریــاضِ مـــادرم نـظـر نـما سوی حـرم دو هـدیه بهـرت آورم دو نـــور دیـــدۀ تــرم بــــــرادر دلاورم (۲) ********** بند دوّم ********* دو لشگرم که مضطرند دو یـادگـار خـواهـرند که دل غـمینِ اصغرند فــدائــیــانِ اکــبــرنــد قـبـولـشان کن از کرم بــــــرادر دلاورم (۲) **شعر از: محمد رنگچیان**
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر
میکُشد بابا مرا چشم ترت از یک طرف دیدنِ مویِ پر از خاکسترت از یک طرف خشکیِ لبهات از یک سو مرا بیچاره کرد نا مرتب بودنِ موی سرت از یک طرف بودنِ سر با چنین وضعی ز یک سو میکُشد قـصۀ تلـخ نـبـودِ پیکـرت از یک طرف بابت رنجِ دو مطلب عمه خیلی گریه کرد پیرهن از یک طرف انگشترت از یک طرف دوریت از یک طرف بابا مرا میداد عذاب خجلت و شرمندگی از خواهرت از یک طرف گیسوان درهمت از یک طرف جانم گرفت حالت رگهای سرخ حنجرت از یک طرف از روی نـیـزه دوتایی سایـبـانـم بـودهاید تو خودت از یک طرف آب آورت از یک طرف
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر
امشب خـدا دعـای مرا مستجاب کرد بـابـا مـرا برای خـودش انتخـاب کرد من که تـوان پـا شدن از جـا نـداشـتـم خیرش قبول عـمه دوباره ثـواب کرد با اینکه من خودم پُـر درد و جراحتم زخـم لب تو زخـم لـبـم را کـباب کرد دروازۀ پُر از غـم ساعات یک طرف مـا را یـزیـد وارد بــزم شـراب کـرد درشـام، شـام دخـتـر تو تـازیـانـه بود عـمه تمام خرج سفـر را حساب کرد زجری که من کشیدهام از دشمنت پدر عکسی کبود از رخ دُردانه قاب کرد گـفـتم نزن که بال و پـرم درد میکند اما چه سود خواهش من را جواب کرد من نـذر کـردهام که ببـوسم لب تو را حـالا خـدا دعـای مـرا مستجـاب کرد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر
شام غمهاى من غمزده را آخـر نیست لالهاى همچو تن خونى من پرپر نیست گوشه پلک گشا صورت من خوب ببین شک نکن دختر تو پیر شده مادر نیست یا که پاى سر تو جـان دهم امشب بابا یا به والله قسم دخـتـر تو دخـتر نیست آنکه شمشیر کش است دست زخیمى دارد ضربه سیلیاش از ضرب لگد کمتر نیست گـیـسوانـم هـمه خـیـرات سـر تو دادم پنجهاى نیست که پیچیده به موى سر نیست کاش هـمراه سرت رأس عـمو میآمد تا نشانش بدهم بر سر من معجر نیست تا که بر خواهرم اظهار کنیزى کردند کس نگفتا مگر او دختر پیغمبر نیست گردنم درد گرفت بس که پى تو گشتم ز سر نیزه سوارت سرى بالاتر نیست
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر
از کـینهها گرفت کسی استخاره را آتش کشید معجـر و گوشه-کناره را میسوخت تار و پودِ تنم، دیدم عدهای بُردند از تو پـیـرهـنِ پـاره پـاره را راه فرار بسته و حتی به غیر از آب بستند روی ما به خـدا راه چاره را بابا نبودی و همهٔ خیمهها که سوخت دیدم میان دست کـسی گـاهـواره را عـمه پـناه من شد و در بین ازدحام بُـردند از سه سالهٔ تو گوشـواره را بـردیـم تا به شـام، سـرِ نـیـزهها تبِ گودال و علـقمه، غـمِ دارٱلاماره را گفتند به ما خارجی و این دلم شکست دیـدم به سمتِ کهنه لـباسم اشاره را دلتنگ بودم و شبِ ویرانه سرد بود با گریه تا به صبح شمرده ستاره را!
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها
عجز اگر آید به دیدارم جوابش میکنم کاخ اگر کوه احد باشد خرابش میکنم پـردههای قـصر افـتاد از طنـین نالهام کفر اگر در پرده باشد بینقابش میکنم مدح باب علم طاها گرچه اینجا باب نیست در میان شامـیان امـروز بابش میکنم یک رساله از کراماتم اگر در دست نیست می نویسم بعدها صدها کتابش میکنم دارم از بابا بزرگ خویش ارث روشنی در شعـاعـم ذرّه بـاشد آفـتابـش میکنم از خـدایم اذن دارم زیر سقـف گـنـبدم هر دعایی را بخواهم مستجابش میکنم آنکه حتی یک النگو در ضریح انداخته با خدا در روز محشر بیحسابش میکنم سفره دار روضۀ بابا منم، با دست خویش گـندمی گر نـذر گردد آسیـابش میکنم زنده باشم بعد از این ای عمه جان گهوارهای عاقـبت میسازم و نذر ربابش میکنم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر
روى دیـوارِ خـرابه نقـش غربت میکنم ناخوشیها را عزیزم! با تو قسمت میکنم نه غذایى و نه آبى و نه حتى جاى خواب اینچـنـین هـسـتم ولى بابا قـناعت میکنم بعدِ هردشنام از خولى و زجر و حرمله مینشینم گوشهاى با عمه صحبت میکنم دستِ دخترها که در دستِ پدرها میشود در خودم سر میبرم،با خویش خلوت میکنم دخـتران شـام با من بـیوفـایـى میکـنـند هر چقدر هم که به آنها من محبت میکنم از تو دلگیرم پدر، من را ندیده رفـتهاى لکنت من را ببخش بابا، جسارت میکنم
: امتیاز
|
ورود کاروان سید الشهدا علیه السلام به کربلا
صد باغ غبطه میخورد حتی به صحرا خورشید وقتی میگـذارد پا به صحرا تـا پـشـت پـای کــاروان آبــی بـپـاشـد از عـرش اعـلا آمده زهـرا به صحرا صدبار، خورجین وعدههای پوچ مردم یعـنـی مـیا کـوفه، بـیا امـا به صـحـرا تـا آرزوی نــیــزههـا پـایـان بـگــیـرد با قاصدک ها میرود صحرا به صحرا فـرقی ندارد کـوفه یا شام ست مقـصد دل را سپـرده زینب کبری به صحـرا این نـیـنوا، این طـور سـیـنـین ست اما موسی چرا آورده هارون را به صحرا؟! فرقی ندارد که فـراتی هست یا نیست کـافیست آید حـضرت سقا به صحرا هر سه عـلی را با خودش آورد تا که پای عـلی نشـناس ها شد وا به صحرا اول قتیلش رفت میدان، با خودش گفت سـر میگـذارد آخـرش بابا به صحرا گودال سرخ و خیمه سرخ و گونهها سرخ پاشیـده رنگ عـاشقی مـولا به صحرا طوری که زیر پا مغـیلان جان نگیرد هی قطره قطره میچکد دریا به صحرا بیگوشواره پیش دخـتر بر نمیگـشت مردی که آمد عصر عاشورا به صحرا
: امتیاز
|
ورود کاروان سید الشهدا علیه السلام به کربلا
عزیز فـاطمه بر کـربلا خوش آمدهای خـلـیل آل عـلـی بر منـا خوش آمدهای هنوز کعبه ز هجران تو سیه پوش است شکوه مروه، صفای صفا، خوش آمدهای فـرشتـگـان ز قـدوم مبـارکـت بـوسـند بـیا امـیـر مـلائک بـیا خـوش آمـدهای ز نور تو همه جا کربلاست یابن علی چه گویمت ز کجا تا کجا خوش آمدهای زنـد به پـای تو قـوم بـنـی اسـد بـوسه که ای عزیز به دیدار ما خوش آمدهای فـدای غـیرت عـبّاست ای امام غریب یگـانـه خـامـس آل عـبـا خوش آمدهای قـدم به خاک مَنِه روی چشم ما بگذار امـام عـشـق ولـیّ خـدا خـوش آمدهای
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در ورود به کربلا
ای به زینب دل و دلـدار بـیا برگردیم پـسـر حـیـدر کــرار بـیـا بـرگــردیــم تا رسـیـدیـم به ایـنـجـا بـه دلـم بـد آمد پـسر فـاطـمـه این بـار بـیـا بـرگـردیم ترسم این است در این دشت مبدل سازند روز مـا را به شب تـار بـیا برگـردیم ترسم این است که یک روز نباشی و شود خـیـمهها بـر سـرم آوار بـیا برگـردیم بـین گـهـواره چه آرام عـلـی خوابـیده تا نـشـد طـفـل تو بـیـدار بیا برگـردیم من به این دشتِ بلا حس عجیبی دارم حـرمـله مـیرسد انگـار بـیا برگـردیم به روی دوش عـلمدار ببـین دختر را تـا به پـایـش نـرود خـار بیا برگـردیم نکـنـد آب به روی حـرمت بسته شود هر چه مشک است تو بردار بیا برگردیم حیفِ رخسار علی اکبر لیلا، حیف از قـد و بـالای عـلـمـدار بـیـا بـرگـردیـم کـوفـیان رحـم نـدارنـد بـرادر نَـشَـوی بـین گـودال گـرفـتـار، بـیـا بـرگـردیم هـمۀ خـلـق بدهکـار تو هـستند حسین مـیشـود شـمـر طلـبکـار بیا برگردیم
: امتیاز
|
کاروان سیدالشهدا در راه کربلا و ورود به کربلا
راه نزدیک است دارد بوی مهمان میرسد بوی سیب و بوی یاس و بوی خوبان میرسد بوی خون، بوی بلا؛ بوی عطش؛ بوی فرات بر مشـام کـاروان عـشـق بـازان میرسد کاروان منزل به منزل میرود تا دشت طف میرسد کشتی به ساحل یا به طوفان میرسد؟ حاجیان کعـبۀ عـشق اند این زهـرائـیـان عاشقی اینجاست تا سر حد امکان میرسد از حرم بیرون شده صاحب حرم واویلتا کـاروان عرشی شـاه شـهـیـدان مـیـرسـد آنــقـدر دارد بـه دل عـشـق لــقـاء الله را عاقبت جسمش به دست نیزه داران میرسد اشک میبارد چو ابر از چشمهای خواهری خوب میداند که دارد شام هجران میرسد گوشوار و زینت و خلخـال سهم میزبان نیزه و شمشیر و خنجر هم به مهمان میرسد کودک شش ماههای سر روی دوش مادرش بـوسۀ تیر سه پـر تا جای دنـدان میرسد ذرهای شبه پیمبر را هراس از مرگ نیست با چه شوق و رغبتی اکبر به میدان میرسد یادگـار مجـتبی دستـش سپر بر جان یار نعـش عـبدالله آخـر بر عـمو جان میرسد مـشک بـرداریـد وقـت وعـدۀ عباس شد در کـنار عـلـقـمه سقـای طـفـلان میرسد با چه شأن و شوکـتی زینب بیاید کـربلا با چه حالی بعد از آن تا کنج زندان میرسد
: امتیاز
|